ღღدست نوشته های یه دختر تنهاღღ

___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-*

couple تكه متن هاي كوتاه عاشقانه و رمانتيك همراه عكس
یکـــــــ حبه قنــــــد ،
درفنجـــان قهـــوه ی تلخـــــــ
..
شیرین نمیشـــود ..
دو حبه قنــــد ،
در فنجـــــان قهــــــوه ی تلخـــــــــ ..
شیرین نمیشــــود ..
سه حبـــه ، چهار ، پنج ..
.
.
اصلاً تو بگــو یک
دنیـــــــــا قنـــد ،
در این دنیای تلخــــــــ ،
نه ..
اگـــر تــو نباشــــی فالِ این
زندگــــــــــی ،
شیرین نمیشـــــود … !

+نوشته شده در چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:,ساعت1:3توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

این بار حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تازه

نه از تو …

هی فکر می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما

دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند

انگار این قلم

جز با حضور نام تو فرمان نمی برد

در تمام صفحه های دفتر شعرم

در گوشه های خالی قلبم

در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام

چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

مثل درخت در دل من ریشه کرده ای

 تكه متن هاي كوتاه عاشقانه و رمانتيك همراه عكس

+نوشته شده در چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:,ساعت1:47توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

khoda%20negahdar%20%5BAloneBoy.com%5D%20azizam آهنگ “ خدانگهدار عزیزم ” مجید خراطها


خدانگهدار عزیزم اما نمیشه باورم
توی چشام نگاه نکن
این لحظه های آخرم
آخه چطور دلم بیاد
چشماتو گریون ببینم
میرم ولی اینو بدون چشم انتظارت میشینم
میرم ولی گریه نکن نذار از عشقت بمیرم
شاید تو اوج بی کسیم
با عکسات آروم بگیرم
میرم ولی بدون
یکی خیلی تورو دوست داره
یکی که از دوری تو سر به بیایون میذاره
خدانگهدار عزیزم
خدانگهدار عزیزم
خدانگهدار
خدانگهدار
خدانگهدار عزیزم دارم میرم از این دیار
اینجا کسی منو نخواست
تو هم منو تنها بذار
اینجا
غریب بودم ولی هیچ کی نپرسید از کجاست
مسافرم باید برم گریه نکن خدا نخواست
دوستم نداشتی اما من عادت کردم به بودنت
غریب بودم یا مردما تو رو ازم ربودن
میرم ولی بدون فقط تویی دلیل بودنم
مهمون نوازی کردنات منو از اینجا روندنات
میرم ولی
گریه نکن نذار از عشقت بمیرم
شاید تو اوج بی کسی با عکسات آروم بگیرم
میرم ولی بدون
یکی خیلی تو رو دوست داره
یکی که از دوری تو سز به بیابون میذاره
خدانگهدار عزیزم

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت9:17توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

دیدی رفتی؟

دیدی دلت جای من نبود دیدی ازم گذشتی
داره حالا باورم میشه من و دوسم نداشتی
دیدی چه آسون و بی هوا یهویی دل بریدی
دیدی دلم تیکه پاره شد آخه اینم ندیدی
دیگه
دوسم نداری
دیدی میگفتم یه روز میری دیدی دوسم نداری
دیدی می گفتم من
عاشقم ولی تو کم میاری
دیدی می گفتم یه روز میاد میری که برنگردی
تو که می خواستی بری چرا من و دیوونه کردی
چرا دوسم نداری

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت9:15توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

می خوای بری از پیشم دیگه عشق من بی همسفر
میری سفر
دلواپسم واسه تو
دلواپسم واسه تو عشق من
برو
تنها برو
اما بخند
این لحظه های آخرو
تورو خدا نزار یه امشبم با گریه های من تموم شه…
قرار دیدنت از امشب آخه آرزوم شه
نزار که اشک چشم من بریزه پشت پای تو
کی میاد؟! جای تو
دقیقه های آخره میری واسه همیشه
منم همون که عشق تو تموم زندگیشه
همون که دلخوشی نداره
بعد تو تموم میشه
کی مثل تو میشه
بعد من هرجا میری یاد من نیفت
هرچی بشه
من عاشقم
راحت برو عشق من
گریه نکن آخه طاقت ندارم و میمیرم و می خوام تورو
راحت برو عشق من
تورو خدا نزار یه امشبم با گریه های من تموم شه
قرار دیدنت از امشب آخه آرزوم شه
نزار که اشک چشم من بریزه پشت پای تو
کی میاد؟! جای تو
دقیقه های آخره میری واسه همیشه
منم همون که عشق تو تموم زندگیشه
همون که دلخوشی نداره
بعد تو تموم میشه
کی مثل تو میشه؟!

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت9:6توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

چرا تو عاشقم کردی و رفتی

تا که بنشینم، کنار شمعها هر شب

و تصویر تو را در یاد، به دست شعله مهتاب بسپارم

و درد عشق را در هر شب تاریک، درون کاسه این قلب بگذارم

مرا ای کاش می دیدی

که هر شب عطر عشقت را

چگونه با گلاب اشک، درون چشم می ریزم

چگونه خاطراتت را بر این دیوار تنهایی، در این شبها می آویزم

چه می شد در نگاه من، کنار من، تو می ماندی

برایم شعر می خواندی

و من چون شمع میان شعله گرم نگاهت، آب می گشتم

شدم چون ماهی تنها و سرگردان

منی که شاه ماهی، نگاه آبی دریاییت بودم

منی که چون صدف در ساحل آغوش تو بیتاب می گشتم

چرا رفتی

و من ماندم بدون شادی و لبخند

و می دانم که تو هر صبح

دوباره خنده هایت را میان خلوت هر باغ می ریزی

و گل های سپید و سرخ تا ده کوچه آنورتر

ز طعم شبنم شیرین لبهای تو می نوشند

و نرگس های خوشبو زیر عطر تو

لباس شرم را آهسته می پوشند.

خیالم هر زمان با عشق تو آرام در آغوش می گیرد

نه بارانی دگر نام تو را از یاد می شوید

نه با طوفان غم، عشق تو در این قلب می میرد

چه خوشحالم که در باغ خیال من، تو را هر روز می بینم

برایت یاس می چینم

تو در چشمان من، لبخندی می ریزی و من گم می شوم در عشق

در آن رویای شیرینم

چرا این آسمان من تیره و ابری است و می بارد و می بارد

هوای خانه ام خورشید چشمت را چه کم دارد.

بهار سبز آغوشت، پر از گل های سرخی بود که اسمش را نمی دانم

و جایی هم نمی بینم

و من هر لحظه، در یادم ز  برگش عطر می چینم

کنون که دستهای من در این سرداب تنهایی

چنین یخ بسته و سردند

به روزانی می اندیشم

که تابستان دستانت، پر از گرمای عشقی بود

که انگشتان سرد من هنوز از حس آن هر شب

دوباره گرم می گردند

چرا تو عاشقم کردی؟ چرا رفتی؟


+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت8:35توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

کجا سفر رفتی؟ که بی خبر رفتی؟
اشکم را چرا ندیدی؟ از من دل چرا بریدی؟
پا از من چرا کشیدی؟ که پیش چشمم بر دگر رفتی؟
بیا به بالینم که جان مسکینم تاب غم دگر ندارد جز بر تو نظر ندارد
جان بی تو ثمر ندارد مگر چه کردم که بی خبر رفتی
چه قصه ها تو از وفا گفتی با من
تو بی محبتی کنون جانا یا من؟!
تو چون آن شرر به خدا خبر ز خدا نداری
رود آتش از سر آن سرا که تو پا گذاری
سوز دلم را تو ندانی آتش جانم ننشانی
با غمت در آمیزم از بلا نپرهیزم
پیش از آن برم بنشین کز میانه برخیزم
رو به تو کردم به خدا خو به تو کردم که هم آغوش تو باشم
دل به تو بستم به امیدت بنشستم که قدح نوش تو باشم
چه شود اگر نفس سحر خبری ز تو آرد
به کس دگر نکنم نظر که دلم نگذارد
رفتی و صبر و قرار مرا بردی
طاقت این دل زار مرا بردی

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت8:29توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

خیز برداشته ام به هوای بهار

حال آن که هنوز

هزار زمستانْ پیشِ رو دارم.

عاشقِ بی کلِّه که می گویند منم!

من همان دخترکی هستم که انتخاب شدم

برای از دست دادن
تو

نه بیشتر،نه کمتر!

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت1:47توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

چه می کنی باد!

عطرِ موهایش را جای دیگری بپاش

این خانه، خودش ویران است!

 

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت1:41توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛

تــــو امــــا ….

چشم هـــــایت را ببنـــــــد !

سخت است بـدانـــــم می بینی ،

 و بی خیــــــــــالی.....

 



+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:43توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

روزی می رسد که در خیال خود ؛


جای خالی ام را حس کنی !


در دلت با بغض بگویی :


' کاش اینجا بود ' ....


اما من دیگر ؛


به خوابت هم نمی آیم ... !!!

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:41توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

تنم به لرزه می افتد...


هر بار که می گویی :


'برو .... برو و به زندگیت برس' !

 


مگر نمی دانی که تمام زندگی من تویی ...


+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:39توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

به دلتنگی هایم دست نزن


می شكند بغضـم یک وقت


آنگاه غرق می شوی


در سیلاب اشكهایی كه


بهانه ی روان شدنش هستی ! !


+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:39توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

فـــرامــوش کــردنـت

کار ســـخـتـی نــیـســت !

کافـــیـسـت دراز بـکـشـم

چـشـــم هـایـم را بـبـنــدم

و بـــرای همیــــــشه

.
.
بــمـیـــــــــــرم ...

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:38توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

پاهایم خسته می شوند


از بسکه ...


رفته ای


رفته ای


رفته ای

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:37توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

نذر کرده ام

صد دور تسبیح


"اهدنا صراط المستقیم" بخوانم

شاید

مرا که میبینی

دیگر مسیرت را کج نکنی!!!

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:35توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

نبودن هایت..

آنقدر زیاد شده اند..

که هر رهگذری را..

شبیه تو می بینم..

نمیدانم غریبه ها " تو " شده اند..

یا "‌‌ تو "...

غریبه..!!

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:34توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

خوشـــــــــ به حـــال خــــــــــــــدا

كه "لحظه به لحظه " با توســـــــــت ...

و "مـــ ـــــــــــــن" همیشــــــه درباره ی "تـــ ـو" بـــا "او"

حرف می زنــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:33توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

تو نیستی


اما من برایت چای می ریزم


دیروز هم


نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم


دوست داری بخند


دوست داری گریه کن


و یا دوست داری


مثل آینه مبهوت باش


مبهوت من و دنیای کوچکم


دیگر چه فرق می کند


باشی یا نباشی


من با تو زندگی می کنم!

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:32توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 


 

ای کاش برمیگشتی

نمی خواهم همه چیز را مثل گذشته کنم

حتی نمیخواهم بمانی

فقط ای کاش بر میگشتی و من میرفتم

این قانون است

آنکس که اول میرود

برنمیگردد

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:31توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

نبودن هایت..

آنقدر زیاد شده اند..

که هر رهگذری را..

شبیه تو می بینم..

نمیدانم غریبه ها " تو " شده اند..

یا "‌‌ تو "...

غریبه..!!

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:29توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ ... ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺷﻌﺮ


ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﯽ


ﯾﺎ ﻣﺮﺍ ﮔﻢ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ...


ﻭ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺳﭙﺮﺩ!


ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﮕﯽ ﻫﺎﺳﺖ ...


+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:27توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 


آدمای ساده....


آدمای بی غل و غش....


آدمای راستگو....


خیلی زود و خیلی راحت عاشق می شن...


خیلی راحت احساسشون رو بُروز میدن.....


خیلی راحت بهت می گن که دوستت دارن....


خیلی دیر دل می کنن....


خیلی دیر تنهات می ذارن....


اما.....


وقتی زخمی بشن...


ساکت می شن...


اون موقع تنهات می ذارن....


خیلی راحت میرن....و....

 

 

 

 


دیگه هم بر نمی گردن.....

تنهام گذاشتی؟

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:23توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

شکستم


نه آن زمان که رفتی ..


همان وقت که گفتی می روی ..

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:22توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن !


به رفتن که فکر میکنی ؛


اتفاقی میفتد که منصرف میشوی ....


میخواهی بمانی ،


رفتاری میبینی که انگار باید بروی !



این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است ...

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:20توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 
گیرم تمام این صفحه را هم عاشقانه نوشتم

از این ستون تا آن ستون


هیـــــــچ فرجی نخواهد شد ...


وقتیکه دلت برایم تنگ نمی شود


+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:20توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


یک روز سطری از این شعر

مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند

واژه ها برایت دست تکان می دهند

خاطره ها

مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند

و فکر می کنی

چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟


- نگاهم می کنی

و چشم هایت چقدر خسته اند !

انگار از تماشای منظره ای دور برگشته اند –


نگاه می کنی به من

برفی که بر موهایم باریده

راه تمام آشنایی ها را بسته است

انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند

که نوازشی را یادت بیاورند

و تمام این سال ها

آنقدر میان خطوط موازی دفترم

دست به عصا راه رفته ام

که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست


نگاه می کنی به خودت

که پس از سال ها دوباره از دهان زنی بیرون آمده ای

و لرزش لب هایش را انکار می کنی

میان سطرهایش راه می روی

و پاهای سی و چند سالگی ات را انکار می کنی


واژه ها

دوباره برایت دست تکان می دهند

خاطره ها

مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند

و این شعر

برای همیشه حافظه اش را از دست می دهد .


لیلا کردبچه 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:17توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 
این روزها

قلبم گهگاهی می ایستد


نفسم گهگاهی بالا نمی آید


خنده ام گهگاهی با گریه قاطی میشود


حتی گهگاهی فکر میکنم زنده نیستم دیگر .....


اما دلم نه گهگاهی.... که همیشه تنگ است


راستی تو خوبی ؟

 

این روزهایت چگونه است ؟

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:16توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

شاپری!


شهریور است


گفتم شاید دوباره هوس رفتن کرده باشی


آخر این طور که می گویند


در این حوالی


ساده تر از من برای گم کردن پیدا نمیشود


تعارف نمی کنم


مردم اینجا هم گاهی دلشان تـنگ می شود


اما از قرار هیچ کس مثل من


به دوری تو نزدیک و به نزدیکی تو دور نبوده است


بین خودمان باشد


دیگر تو هم برای شب های چشم به راه این شهر


هیچ پیغامی نمی فرستی


حتی از دیر ترین دور دست پنهان خیال هایت


سلامی شبـیه یک بوسه!!.



سیروس جمالی


براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد
 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:14توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

مینویسم دوستت دارم!!!
 

نگو که تکراریست
 

شاید روزی برسد که... نباشم تا تکرارش کنم!!!
 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:9توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

گاهی وقت ها

دلت می خواهد با یکی مهربان باشی

دوستش بداری

وَ برایش چای بریزی

گاهی وقت ها


دلت می خواهد یکی را صدا کنی


بگویی سلام،

می آیی قدم بزنیم؟

گاهی وقت ها

دلت می خواهد یکی را ببینی

گاهی وقت ها...

آدم چه چیزهایِ ساده ای را

ندارد...!

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:7توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

گراهام بل ِ عزیز

تلفنی که زنگ نمی خورد که نیازی به اختراع نداشت !!!

حوصله ات سر رفته بود ...

" چسب ِ قلب " اختراع می کردی ؛

می چسباندیم روی این ترک های قلب ِ صاحب مرده ـمان!

و غصه ی زنگ نخوردن ِ تلفنی که ...

اختراعش نکرده ای را نمی خوردیم !!

ساده بگویم گراهام بل عزیز !

حال ِ این روزهای مرا ، تو هم مقصری ...


+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:5توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

لغت نامه های دنیا را بــــــــاید آتش زد...

جلوی واژه ی نبودن نوشته اند:


"عدم حضور شخصی یا چیزی"


همیــــن!!!!


چقدر نبودن تو را


ساده فرض می کنند...



6kj9ithcawa3uw8x14fb.jpg

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:4توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

از لیوان‌ها،


به لیوان ِ شکسته فکر می‌کنی؛


از آدم‌ها،


به کسی که به دستــــ نیاورده‌ای ..


به کسی که از دستـــــ داده‌ای!


همیشه..


چیزی که نیستـــ،


بهتر استــــ .. .


/علیرضا روشن/


91217836566691351229.jpg

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:0توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

غم انگیز است پاییز

و غم انگیزتر،

وقتی تو باشی وُ

من برگ‌ها را با خیالَ‌ت

تنها قدم بزنم

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت18:51توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

یه جایــی هم هست


بعــد از کلی دویـدن یهــو وایمیستی ...


سرتــو میندازی پاییــن و آروم میگی:


" دیگه زورم نمیــرسه"

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت18:50توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 
تو همیشه در یاد منی

آسمان به آسمان،

کوچه به کوچه

رویا به رویا.

هر جایی که می نگرم با منی.

اما ...

دلم برایت تنگ می شود !!!
 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت18:49توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

من انسان قوی ای هستم،

اما گاهی اوقات

دلم می خواهد یكی دستم را بگیرد و بگوید:

“همه چیز درست می شود“

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت18:47توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 
بی خیال است…

خیلی بی خیال…

همان کسی که…

تمام خیال من است…
 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت18:44توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

سراغی از ما نگیری نپرسی که چه حالیم

عیبی نداره می‌دونم باعث این جداییم


رفتم شاید که رفتنم فکرتو کمتر بکنه

نبودنم کنار تو حالتو بهتر بکنه

لج کردم با خودم آخه حست به من عالی نبود

احساس من فرق داشت با تو، دوست داشتن خالی نبود

 



بازم دلم گرفته تو این نم‌نم بارون

چشام خیره به نور چراغ تو خیابون

خاطرات گذشته منو می‌کشه آروم

چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر بارون

 
4000038b6d0a42cf1d033263aacebdf8-300


باختن تو این بازی واسم از قبل مسلم شده بود

سخت شده بود تحملش، عشقت به من کم شده بود


رفتم ولی قلبم هنوز هواتو داره شب و روز

من هنوزم عاشقتم، به دل می‌گم بساز بسوز


 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت18:41توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |