ღღدست نوشته های یه دختر تنهاღღ

___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-*

رفته ای اینک ، اما ایا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد
چه شبی بود و چه روزی افسوس
با شبان رازی بود
روزها شوری داشت
ما پرستوها را
از سر شاخه به بانگ هی ، هی
می پراندیم در آغوش فضا
ما قناریها را
از درون قفس سرد رها می کردیم
آرزو می کردم
دشت سرشار ز سبرسبزی رویا ها را
من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز
چارفصلش همه آراستگی ست
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:40توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

کنارم که نیستی همه چی سراب ِ

پر از بغض ِ دنیام ، نفسهام عذاب ِ

تو حبس ِ سکوتم پر از هق هق و درد

ببین درد ِ دوریت با این دل چه ها کرد

کنارم که نیستی پر از اشک ِ چشمام

همون حس ِ تلخی که هیچوقت نمیخوام

یه کابوس ِ لحظم بدون ِ حضورت

شده خون ِ رگهام همۀ وجودت

من ِ تشنه آخر از عشقت میمیرم

تو باشی با عشق ِ تو آروم میگیرم

تو هستی که قلبم پر از عشق و شور ِ

بدونِ تو نبض از دلم خیلی دور ِ

کنار تو بودن یه حس ِ دوبارس

مث ِ لحظه هایی که غرق ِ ترانه س

کنارم بمون تا نفس یاورم شه

تو آغوش ِ تو بودن بازم باورم شه

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:39توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است…

بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی!

بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست….

چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید!

وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک…

باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه

همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی ….

ای وای از فردا… و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد ….

آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست ….

نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته….

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:38توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم

خود به خود هوس باران را می کنم.

آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود

هوس یک کوچه تنها را می کنم

آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم

قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان

آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،

دلم نمی خواهد باران قطع شود.

دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ،

از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی

تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک می ریزم ، و آرزوی یارم را می کنم

دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند

لحظه ای که آرام آرام می شوم

و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ، چون باران در کنارم است.

باران مرا آرام می کند ،  مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند

آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،

دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،

فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.

صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،

تنهایی در کوچه های سرد و خالی…

کجایی ای یار من ؟

کجایی که جایت در کنارم خالی است.

در این شب بارانی تو را می خواهم ،

به خدا جایت خالی خالی است.

کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد

تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ،

تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.

قصه مرد تنها در یک  شب بارانی ،

شبی که احساس می کنم بیشتر از همیشه عاشقم.

آری آن شب آموختم که باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است.

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:37توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:1توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

من ترانه می سرایم

تو ترانه می نوازی

در ترانه های من اشک است و بی قراری

یک بغل از ارزوهای محالی…

تا ابد چشم انتظاری…

فکر پایان و جدایی…

ترسم از این است که شاید

در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی…

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:57توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


مانده ام بر سر دو راهی


دو راهی ای که تو آن را ساختی

مانده ام اینجا...

کدام راه را بروم....؟

یک راه
بی تو رفتن ...

بی تو بودن...

بی تو مردن...

یک راه دیگر
بی تو نرفتن...

با تو بودن...

با تو ماندن...

دلم...

بازهم دلم....

راه دوم را نشانم می دهد

اما با تو چه کنم؟؟؟

 

+نوشته شده در پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:50توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |



هر وقت بین دوتا انتخاب مردد بودی ؛
شیر یا خط بنداز !
مهم نیست شیر بیفته یا خط …
مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه ،
یه دفعه بفهمی :
دلت بیشتر میخواد شیر بیفته ، یا خط …


+نوشته شده در پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:43توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

دنیای عجیبی شده است . . .

برای دروغ هایمان ،

خدا را قسم میخوریم ،

و به حرف راست که میرسیم ؛

می شود جان ِ تــو…


+نوشته شده در پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:37توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

تو آن مني،من آن توام
اين رابدان يقين!
اندر دلم.......
دربند گشته اي،
گم شد كليد آن.....
بايد بماني تا ابد درون آن

+نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:19توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:59توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

هر لحظه بهانه تو را میگیرم

هر ثانیه با نبودنت درگیرم

حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی

من یکطرفه برای تو میمیرم…


+نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:56توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

می آید ...

نمی آید ...

می آید ...

نمی آید ...

می آید ...

و گلبرگها تمام میشود !

می آید !!!

اما به کجا ؟

به دلم !؟

خدا کند که نیاید ....

نمیخواهم خجالت زده باشم ،

که دیگر دلی برای مهمان نوازی نمانده !

کاش به جای شاخه ای گل

تقدیر را در دستانم میگذاشتند

و میگفتند :

بیاید یا نیاید؟

تصمیم با توست !

و من چه تصمیم بکری میگرفتم

وقتی که میگفتم:

                                      بماند !

                                             تنها همین .....!


 

+نوشته شده در پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:34توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 دلم میگیرد… دلم برای دلم میگیرد

برای غربت غریبانه اش،پذیرش بی چون و چرایش و سهم نه چندان عادلانه اش میگیرد

و دلم برای غمهای دلم می گیرد

 

میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد،میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد،

گاه توبیخش میکنم از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم و در قفس احساس محکوم به ماندن ،

اما باز دلم برای دلم میگیرد

+نوشته شده در پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:32توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 دم از بازی حکم میزنی!

دم از حکم دل میزنی!

پس به زبان قمار برایت میگویم!

قمار زندگی را به کسی باختم که "تک" "دل" را با "خشت" برید!

جریمه اش یک عمر "حسرت" شد!

باخت زیبایی بود!

یاد گرفتم به "دل"،"دل" نبندم!

یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!

"دل" را باید "بــُـر" زد،

جایش "سنگ" ریخت که با "خشت"

"تک بـُـری" نکنند!


+نوشته شده در پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:11توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

couple تكه متن هاي كوتاه عاشقانه و رمانتيك همراه عكس
یکـــــــ حبه قنــــــد ،
درفنجـــان قهـــوه ی تلخـــــــ
..
شیرین نمیشـــود ..
دو حبه قنــــد ،
در فنجـــــان قهــــــوه ی تلخـــــــــ ..
شیرین نمیشــــود ..
سه حبـــه ، چهار ، پنج ..
.
.
اصلاً تو بگــو یک
دنیـــــــــا قنـــد ،
در این دنیای تلخــــــــ ،
نه ..
اگـــر تــو نباشــــی فالِ این
زندگــــــــــی ،
شیرین نمیشـــــود … !

+نوشته شده در چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:,ساعت1:3توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

این بار حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تازه

نه از تو …

هی فکر می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما

دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند

انگار این قلم

جز با حضور نام تو فرمان نمی برد

در تمام صفحه های دفتر شعرم

در گوشه های خالی قلبم

در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام

چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

مثل درخت در دل من ریشه کرده ای

 تكه متن هاي كوتاه عاشقانه و رمانتيك همراه عكس

+نوشته شده در چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:,ساعت1:47توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

khoda%20negahdar%20%5BAloneBoy.com%5D%20azizam آهنگ “ خدانگهدار عزیزم ” مجید خراطها


خدانگهدار عزیزم اما نمیشه باورم
توی چشام نگاه نکن
این لحظه های آخرم
آخه چطور دلم بیاد
چشماتو گریون ببینم
میرم ولی اینو بدون چشم انتظارت میشینم
میرم ولی گریه نکن نذار از عشقت بمیرم
شاید تو اوج بی کسیم
با عکسات آروم بگیرم
میرم ولی بدون
یکی خیلی تورو دوست داره
یکی که از دوری تو سر به بیایون میذاره
خدانگهدار عزیزم
خدانگهدار عزیزم
خدانگهدار
خدانگهدار
خدانگهدار عزیزم دارم میرم از این دیار
اینجا کسی منو نخواست
تو هم منو تنها بذار
اینجا
غریب بودم ولی هیچ کی نپرسید از کجاست
مسافرم باید برم گریه نکن خدا نخواست
دوستم نداشتی اما من عادت کردم به بودنت
غریب بودم یا مردما تو رو ازم ربودن
میرم ولی بدون فقط تویی دلیل بودنم
مهمون نوازی کردنات منو از اینجا روندنات
میرم ولی
گریه نکن نذار از عشقت بمیرم
شاید تو اوج بی کسی با عکسات آروم بگیرم
میرم ولی بدون
یکی خیلی تو رو دوست داره
یکی که از دوری تو سز به بیابون میذاره
خدانگهدار عزیزم

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت9:17توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

دیدی رفتی؟

دیدی دلت جای من نبود دیدی ازم گذشتی
داره حالا باورم میشه من و دوسم نداشتی
دیدی چه آسون و بی هوا یهویی دل بریدی
دیدی دلم تیکه پاره شد آخه اینم ندیدی
دیگه
دوسم نداری
دیدی میگفتم یه روز میری دیدی دوسم نداری
دیدی می گفتم من
عاشقم ولی تو کم میاری
دیدی می گفتم یه روز میاد میری که برنگردی
تو که می خواستی بری چرا من و دیوونه کردی
چرا دوسم نداری

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت9:15توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

می خوای بری از پیشم دیگه عشق من بی همسفر
میری سفر
دلواپسم واسه تو
دلواپسم واسه تو عشق من
برو
تنها برو
اما بخند
این لحظه های آخرو
تورو خدا نزار یه امشبم با گریه های من تموم شه…
قرار دیدنت از امشب آخه آرزوم شه
نزار که اشک چشم من بریزه پشت پای تو
کی میاد؟! جای تو
دقیقه های آخره میری واسه همیشه
منم همون که عشق تو تموم زندگیشه
همون که دلخوشی نداره
بعد تو تموم میشه
کی مثل تو میشه
بعد من هرجا میری یاد من نیفت
هرچی بشه
من عاشقم
راحت برو عشق من
گریه نکن آخه طاقت ندارم و میمیرم و می خوام تورو
راحت برو عشق من
تورو خدا نزار یه امشبم با گریه های من تموم شه
قرار دیدنت از امشب آخه آرزوم شه
نزار که اشک چشم من بریزه پشت پای تو
کی میاد؟! جای تو
دقیقه های آخره میری واسه همیشه
منم همون که عشق تو تموم زندگیشه
همون که دلخوشی نداره
بعد تو تموم میشه
کی مثل تو میشه؟!

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت9:6توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

چرا تو عاشقم کردی و رفتی

تا که بنشینم، کنار شمعها هر شب

و تصویر تو را در یاد، به دست شعله مهتاب بسپارم

و درد عشق را در هر شب تاریک، درون کاسه این قلب بگذارم

مرا ای کاش می دیدی

که هر شب عطر عشقت را

چگونه با گلاب اشک، درون چشم می ریزم

چگونه خاطراتت را بر این دیوار تنهایی، در این شبها می آویزم

چه می شد در نگاه من، کنار من، تو می ماندی

برایم شعر می خواندی

و من چون شمع میان شعله گرم نگاهت، آب می گشتم

شدم چون ماهی تنها و سرگردان

منی که شاه ماهی، نگاه آبی دریاییت بودم

منی که چون صدف در ساحل آغوش تو بیتاب می گشتم

چرا رفتی

و من ماندم بدون شادی و لبخند

و می دانم که تو هر صبح

دوباره خنده هایت را میان خلوت هر باغ می ریزی

و گل های سپید و سرخ تا ده کوچه آنورتر

ز طعم شبنم شیرین لبهای تو می نوشند

و نرگس های خوشبو زیر عطر تو

لباس شرم را آهسته می پوشند.

خیالم هر زمان با عشق تو آرام در آغوش می گیرد

نه بارانی دگر نام تو را از یاد می شوید

نه با طوفان غم، عشق تو در این قلب می میرد

چه خوشحالم که در باغ خیال من، تو را هر روز می بینم

برایت یاس می چینم

تو در چشمان من، لبخندی می ریزی و من گم می شوم در عشق

در آن رویای شیرینم

چرا این آسمان من تیره و ابری است و می بارد و می بارد

هوای خانه ام خورشید چشمت را چه کم دارد.

بهار سبز آغوشت، پر از گل های سرخی بود که اسمش را نمی دانم

و جایی هم نمی بینم

و من هر لحظه، در یادم ز  برگش عطر می چینم

کنون که دستهای من در این سرداب تنهایی

چنین یخ بسته و سردند

به روزانی می اندیشم

که تابستان دستانت، پر از گرمای عشقی بود

که انگشتان سرد من هنوز از حس آن هر شب

دوباره گرم می گردند

چرا تو عاشقم کردی؟ چرا رفتی؟


+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت8:35توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

کجا سفر رفتی؟ که بی خبر رفتی؟
اشکم را چرا ندیدی؟ از من دل چرا بریدی؟
پا از من چرا کشیدی؟ که پیش چشمم بر دگر رفتی؟
بیا به بالینم که جان مسکینم تاب غم دگر ندارد جز بر تو نظر ندارد
جان بی تو ثمر ندارد مگر چه کردم که بی خبر رفتی
چه قصه ها تو از وفا گفتی با من
تو بی محبتی کنون جانا یا من؟!
تو چون آن شرر به خدا خبر ز خدا نداری
رود آتش از سر آن سرا که تو پا گذاری
سوز دلم را تو ندانی آتش جانم ننشانی
با غمت در آمیزم از بلا نپرهیزم
پیش از آن برم بنشین کز میانه برخیزم
رو به تو کردم به خدا خو به تو کردم که هم آغوش تو باشم
دل به تو بستم به امیدت بنشستم که قدح نوش تو باشم
چه شود اگر نفس سحر خبری ز تو آرد
به کس دگر نکنم نظر که دلم نگذارد
رفتی و صبر و قرار مرا بردی
طاقت این دل زار مرا بردی

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت8:29توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

خیز برداشته ام به هوای بهار

حال آن که هنوز

هزار زمستانْ پیشِ رو دارم.

عاشقِ بی کلِّه که می گویند منم!

من همان دخترکی هستم که انتخاب شدم

برای از دست دادن
تو

نه بیشتر،نه کمتر!

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت1:47توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

چه می کنی باد!

عطرِ موهایش را جای دیگری بپاش

این خانه، خودش ویران است!

 

+نوشته شده در دو شنبه 18 دی 1391برچسب:,ساعت1:41توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛

تــــو امــــا ….

چشم هـــــایت را ببنـــــــد !

سخت است بـدانـــــم می بینی ،

 و بی خیــــــــــالی.....

 



+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:43توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

روزی می رسد که در خیال خود ؛


جای خالی ام را حس کنی !


در دلت با بغض بگویی :


' کاش اینجا بود ' ....


اما من دیگر ؛


به خوابت هم نمی آیم ... !!!

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:41توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

تنم به لرزه می افتد...


هر بار که می گویی :


'برو .... برو و به زندگیت برس' !

 


مگر نمی دانی که تمام زندگی من تویی ...


+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:39توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

به دلتنگی هایم دست نزن


می شكند بغضـم یک وقت


آنگاه غرق می شوی


در سیلاب اشكهایی كه


بهانه ی روان شدنش هستی ! !


+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:39توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

فـــرامــوش کــردنـت

کار ســـخـتـی نــیـســت !

کافـــیـسـت دراز بـکـشـم

چـشـــم هـایـم را بـبـنــدم

و بـــرای همیــــــشه

.
.
بــمـیـــــــــــرم ...

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:38توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

پاهایم خسته می شوند


از بسکه ...


رفته ای


رفته ای


رفته ای

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:37توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

نذر کرده ام

صد دور تسبیح


"اهدنا صراط المستقیم" بخوانم

شاید

مرا که میبینی

دیگر مسیرت را کج نکنی!!!

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:35توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

نبودن هایت..

آنقدر زیاد شده اند..

که هر رهگذری را..

شبیه تو می بینم..

نمیدانم غریبه ها " تو " شده اند..

یا "‌‌ تو "...

غریبه..!!

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:34توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

خوشـــــــــ به حـــال خــــــــــــــدا

كه "لحظه به لحظه " با توســـــــــت ...

و "مـــ ـــــــــــــن" همیشــــــه درباره ی "تـــ ـو" بـــا "او"

حرف می زنــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:33توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

تو نیستی


اما من برایت چای می ریزم


دیروز هم


نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم


دوست داری بخند


دوست داری گریه کن


و یا دوست داری


مثل آینه مبهوت باش


مبهوت من و دنیای کوچکم


دیگر چه فرق می کند


باشی یا نباشی


من با تو زندگی می کنم!

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:32توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 


 

ای کاش برمیگشتی

نمی خواهم همه چیز را مثل گذشته کنم

حتی نمیخواهم بمانی

فقط ای کاش بر میگشتی و من میرفتم

این قانون است

آنکس که اول میرود

برنمیگردد

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:31توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

نبودن هایت..

آنقدر زیاد شده اند..

که هر رهگذری را..

شبیه تو می بینم..

نمیدانم غریبه ها " تو " شده اند..

یا "‌‌ تو "...

غریبه..!!

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:29توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |


ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ ... ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺷﻌﺮ


ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﯽ


ﯾﺎ ﻣﺮﺍ ﮔﻢ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ...


ﻭ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺳﭙﺮﺩ!


ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﮕﯽ ﻫﺎﺳﺖ ...


+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:27توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 


آدمای ساده....


آدمای بی غل و غش....


آدمای راستگو....


خیلی زود و خیلی راحت عاشق می شن...


خیلی راحت احساسشون رو بُروز میدن.....


خیلی راحت بهت می گن که دوستت دارن....


خیلی دیر دل می کنن....


خیلی دیر تنهات می ذارن....


اما.....


وقتی زخمی بشن...


ساکت می شن...


اون موقع تنهات می ذارن....


خیلی راحت میرن....و....

 

 

 

 


دیگه هم بر نمی گردن.....

تنهام گذاشتی؟

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:23توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

شکستم


نه آن زمان که رفتی ..


همان وقت که گفتی می روی ..

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:22توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |

 

گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن !


به رفتن که فکر میکنی ؛


اتفاقی میفتد که منصرف میشوی ....


میخواهی بمانی ،


رفتاری میبینی که انگار باید بروی !



این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است ...

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,ساعت19:20توسط ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) دختر تنهاᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ (◡‿◡✿) | |