مدتهاست منجمدم ... این وجود یخ بسته تنها با حرارت نفس های گرم تو ذوب می شود !!! تنها تو می توانی ... تو ...!!! تویی که همیشه دیر پیدایت کرده ام ! تویی که همیشه با خیالت بیشتر از خودت مانوس بوده ام ! تویی که چهره ی زیبایت هم یادم رفته است ! بی تو فرصت اندیشه ی دیگر ندارم ... من در اوج شلوغی شهر نیز به تو می اندیشم ... چرا نمی یابمت ؟ وبه وقت یافتن به یکباره گمت می کنم ؟؟؟... چرا یکبار ...فقط یکبار تو نمی آیی ؟!!! دلم برایت تنگ شده است دلم برای آن خنده هایی که به من نکرده ای تنگ شده است دلم برای آن صدایی که تا به حال به کام نشنیدمش تنگ شده است تو بیا ... قول می دهم این بار تو را از بین هزاران تن بشناسم !!! فقط به حرمت این انتظار و لحظه های بی قراری ... این بار تو بیا تو نگاهم کن ...!!! من تو را از غربت نگاهت خواهم شناخت !!! باورکن ...!!!
نظرات شما عزیزان:
|
About
Home
|
آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - مجله شب فارسی - سایت عکس باران