و ببخش اگر هميشه وقت و ُ بي وقت ميان شعرهايم طلوع ميكني... سحرگاه ِ شعرهايم طلوع ِ تو را هر سپيده جشن ميگيرد. و چشم هايم از تو روشن ميشود . به من بتاب خورشيد ِ من تا تمام ِ يخ هاي سرد ِ عاشقانگي هايم آب شود ... و داغي ِ گيسوانم به عمق ِ زمين سرايت كند. من بلنداي عشق ِ تو را كه فتح كنم.... بر قله ي غرورت بيرق ِ عشق را مي نشانم
نظرات شما عزیزان:
|
About
Home
|
آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - مجله شب فارسی - سایت عکس باران