باز هم سفر کرده ای و چه سخت می گذرد ایام بدون تو اوقاتی که در نبود تو بر من میگذرد ، مرگیست بنام زندگی و من سخت دلگیرم لحظه ها را به امید دیدن دوباره ات و چشیدن طعم شیرین با تو بودن میگذرانم دیروز سخت بیمار شدم انگار که بغض تنهایی گلویم را میفشرد دلم میخواست به گوشه ای پناه ببرم و زانویم را در بغل بگیرم و به تصور اینکه سر بر شانه ات نهاده ام بی تامل اشک بریزم اکنون با دلی پر از رنج دوریت از اعماق قلب پر دردم فریاد میزنم که دلم برای خنده هایت و برای چشمهایت و برای بودنت تنگ شده است بدان که لحظه ای بدون تو نیاسودم و بدان که تا همیشه عمرم دوستت دارم نظرات شما عزیزان:
|
About
Home
|
آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - مجله شب فارسی - سایت عکس باران